"حکایت گلستان به قلم روان"
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
حکایت به قلم "ســاده و روان"
📚 باب دوم : در اخلاق درویشان
🌺 حکایت ۷
💫 به خاطرم هست که در دوران کودکى، بسیار عبادت مى کردم و شب را با عبادت به سر مى آوردم. در زهد و پرهیز جدیت داشتم. یک شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بیدار بوده و قرآن مى خواندم، ولى گروهى در کنار ما خوابیده بودند، حتى بامداد براى نماز صبح بیدار نشدند. به پدرم گفتم : از این خفتگان یک نفر حتی بیدار نشد تا دور رکعت نماز بجاى آورد، به گونه اى در خواب غفلت فرو رفته اند که گویى نخوابیده اند بلکه مرده اند.
پدرم به من گفت : عزیزم ! تو نیز اگر خواب باشى بهتر از آن است که به نکوهش مردم زبان گشایى و به غیبت و عیب گویی آنها بپردازى.
🔸نبیند مدعى جز خویشتن را
🔹که دارد پرده پندار در پیش (1)
🔸گرت چشم خدا بینى ببخشند
🔹نبینى هیچ کس عاجزتر از خویش
(1)_ پرده پندار: حجاب تیره گمان
Channel: @GolestaneSaadi